دوست دارم این قسمتش رو:
آره داشتيم چي مي گفتيم …؟ بنويس…:
ما رو ديوونه و رسوا کردي … حاليته؟
مارو آواره ي صحرا کردي … حاليته؟
آخه مام واسه خودمون معقول آدمي بوديم
دستكم هرچي که بود آدم بي غمي بوديم … حاليته؟
سر و سامون داشتيم
کس و کاري داشتيم
اي ديگه … يادش بخير !
ننه مون جورابامونو وصله مي زد .
مارو نفرين مي کرد .
بابامون خدابيامرز
سرمون داد مي کشيد
بهمون فحش مي داد
با کمربند زمون اجباريش پامونو محكم مي بست
ترکه هاي آلبالو رو کف پامون مي شكست …. حاليته؟
ياد اون روزا بخير
چون بازم هرچي که بود
سروساموني بود … حاليته؟
ننه اي بود که نفرين بكنه
بعد نصف شب پاشه لحاف رو آدم بكشه
که مبادا پسرش خدانكرده بچاد
که مبادا نورچشمش سينه پهلو بكنه … حاليته ؟
بابائي بود که گاه و بيگاه
سرمون داد بزنه
باهامون دعوا کنه
پامونو فلك کنه .
بعد صبح زود پاشه مارو تو خواب بغل کنه
اشکهاي شب قبلو که روي صورتمون ماسيده بود ،
کم کمك بادستهاي زبر خودش پاك بكنه … حاليته؟
ميدوني .
بابامون چند سال پيش
عمرشو داد به شما .
هرچي خاکه اونه عمر تو باشه ،
مرد زحمتكشي بود …
خدا رحمتش کنه .
ننه هم کور و زمين گيرشده
اي ديگه … پيرشده
بيچاره … غصه ي ما پيرش کرد
غم رسوائي ما کور وزمين گيرش کرد … حاليته؟
اما راستش چي بگم ،
تقصير ماکه نبود
هرچي بود زير سر چشم توبود
يه کاره تو راه ماسبز شدي
مارو عاشق کردي
مارو مجنون کردي
مارو داغون کردي … حاليته؟
آخه آدم چي بگه ، قربونتم ،
حالا از ما که گذشت
بعد ازاين اگر شبي ، نصفه شبي ،
به کسوني مثه ما قلندر و مست و خراب
توکوچه برخوردي
اون چشارو هم بذار
يا اقلا ديگه اين ريختي بهش نيگا نكن .
آخه من قربون هيكلت برم
اگه هر نيگا بخواد اينجوري آتيش بزنه
پس باهاس تموم دنيا تا حالا سوخته باشه !