۱۳۹۰ مهر ۲۴, یکشنبه

یه روز باید وسطای ساقه بایستم!


عشق مثل یه ساقه باریک خشک و زرده
من مثل یه مورچه که داره به زحمت از این ساقه بالا میره تا به اوج برسه...
احتمالاً خدا هم یه پسر بچست که این ساقه رو گرفته تو دستش و هر بار که من به تهش می رسم می چرخونتش...



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر