۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

درگیر عشق و فارغ از عقل

مجنونی بر راهی میرفت و با خود همی میخواند:
                                                             "بوی موی جولیان آید همی ... "

و بسیار از آواز خود خشنود می نمود.

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

ایران 2-3 قطر

توپ هی تپ و تپ می رفت تو دروازه ! اینم خط دفاعی تیم صدر نشین! هر سه تا گل رو انقدر مسخره خوردن که از تعجب دهنمون باز مونده بود!

پ.ن. فکر کن آدم اسمش برنو باشه مسلمون بشه بذارتش عبدالکریم! خوب یه مشورت می کردی جیگر جان!

غایب همیشه حاضر نمی خوام...

یا به زندگیم بیا یا از دلم برو.

شباهت ها و تفاوت ها!


پدر بزرگم میگه همه چیز داره تکرار میشه... درست مثل سال 42 ...

پ.ن. راستی اولین فالور دختر خودم رو هم تبریک می گم به خودم. مرسی هدی جون.


۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

بی هوا می گذرد ثانیه ها

یه زمانی از اول هفته منتظر پنجشنبه جمعه هاش بودم... اما الان وسط روز یه دفعه به خودم میام و می فهمم که پنجشنبه ست.
چند روز پیش برای یه کاری از خونه رفتم بیرون، هوا انقدر عالی بود که نیمی از مسیر رو پیاده رفتم. برای امروز هم باید یه برنامه بذارم. باید هوای خودم رو داشته باشم. می رم دنبال یه جا بگردم که بشه تنهایی توش فکر کرد و یه پنجشنبهء نا خونده رو گذروند.

پ.ن. تنها می روم که تنهایی تنها نماند. 
پ.ن. جمله بالا رو یه جا خوندم خوشم اومد اما نمیدونم از کیه؟ کسی می دونه؟

سیگار هم نشدیم...

یادمه سیگار رو به سختی ترک کردی، اما من رو به راحتی...

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

یک پند از بزرگتر ها

تجربه ثابت کرده است که مستحب است از دوست پسری که شبها زود سر بر بالین می گذارد، دوری گزینید و اگر چنین نکردید سراغش را در بلوار اندرزگو بگیرید!

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

یلدا

بالاخره پاییز هم با همه قشنگیاش تموم شد.

خدایا قول می دم این آخرین شب یلدایی باشه که تنهام. تو هم قول بده که آخریشه...!

یلدای همگی مبارک.



۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

بهارم باش!

سکوت پشت پنجره یعنی صدای برف...
و سکوت پشت لبهایم یعنی صدای حرف...
حرف هایی که بر دلم می بارند، سنگینی می کنند ، کوه غم می شوند.

اگر درگرمای آغوشت اشک می ریزم، از غم نیست... برف هایم آب می شوند... .

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

خدایا همه در ها رو بستیا!

جراید: اختصاص سهمیه کنکور کارشناسی ارشد به متأهلان!

دیگه حتی وقتی ازمون می پرسن چرا ازدواج نکردی، نمی تونیم بگیم قصد ادامه تحصیل دارم. مملکته داریم؟

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

بَه بَه

مامان از صبح زده زیر آواز و دکمهء  Repeatِ رو هم Turn On کرده.  خدا رو شکر که مامانم خوش صداست...



چرا نمیشه درس بخونم؟

باز ما اومدیم درس بخونیم خدا چراغش رو خاموش کرد! صلوات به رووح ادیسون...

شهره ممنوع الصدا شد!

تاثیر اشعار و ترانه ها  بر هنجارهای   اجتماعی:


یار من بی وفا شد و رفت سوی یک یار دیگه

دل منو تنها گذاشت از پی دلدار دیگه

گفتمش دل آخرش جدا میشه ز سینه

گفت که راهی نداره بخوای نخوای همینه

یار قسم خورده یه روز دیدم شده غریبه

خواب کسی رو دیده و خواب منو ندیده

گفتم که یار نازنین شیشهء دلم چی میشه

گفت که دیگه خسته شده با سنگ زده به شیشه

منم عکساشو پاره کردم

نامه هاشو پاره کردم

فکر یه چاره کردم


استثمار

 از مدرسه که رسید خونه دید مرغ و خروساش نیستن. سراسیمه خودش رو رسوند به مادرش و ازش پرسید:

- جوجه هام کجان؟
- مشت رحمت برده دِهشون.

اما این بار هم مثل دفعه قبل که مشت رحمت جوجه هاش رو به ده برده بود، از آشپزخونه بوی خوراک مرغ میومد...!

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

قطعه ادبی

یادش بخیر... تو کتاب فارسی دبستان یه شعر داشتیم: "خوشا به حالت ای روستایی"
که البته یه قسمتش شاعر می گفت: "دلم گرفته از آن و از این"
از همون موقع هم برام سوال بود که منظور از آن و این چیه که انقدر شاعر دلش گرفته ازشون؟!

پ.ن. اومدم دنبال شکلک بگردم اینو دیدم:   
یادم افتاد که پاپا نوئل هفته پیش تو کفشم شکلات گذاشته بود. گفتم بهتون بگم که یه کم پُزداده باشم. البته فکر کنم آدرس رو اشتباهی اومده بود...!

بی دل

باز هم در نگاه خاموشم
قصه های نگفته ای دارم
باز هم چون به تن کنم جامه
فتنه های نهفته ای دارم
بازهم میتوان به گیسویم
چنگی از روی عشق و مستی زد
باز هم می توان در آغوشم
پشت پا بر جهان هستی زد
 باز هم می دود به دنبالم
دیدگانی پر از امید و نیاز
باز هم با هزار خواهش گنگ
میدهندم به سوی خویش آواز
باز هم دارم آنچه را که شبی
ریختم چون شراب در کامش
دارم آن سینه را که او میگفت
تکیه گاهیست بهر آلامش
ز آنچه دادم به او مرا غم نیست
حسرت و اضطراب و ماتم نیست
غیر از آن دل که پر نشد جایش
بخدا چیز دیگرم کم نیست
                                                     فروغ

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

عروسی

فردا به عروسی می رویم. باشد که دیگر جوان های سبزسرزمین سبزمان عبرت بگیرند و مزدوج شوند.

روزای ابری

- این چند روز انقدر هوا تاریکه که آدم دلش می گیره...
- عزیزم شبا که تاریک تره! چرا شبا دلت نمی گیره؟
- آخه آدم از روز توقع تاریکی نداره...

آدمها با زبونشون خیلی دروغ میگن. اما در مورد چشمهاشون... تقریباً میشه گفت محاله که دروغ بگه! حالا اگه بهتون بگم من یه موردش رو دیدم چی؟


۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

شُکر


زندگی یعنی تمام عمر میون آشغال و کثافت غلط زدن.
زندگی یعنی فرار از سایه هایی که از پست می آن و پناه گرفتن در سایه هایی که پیش رو داری.
زندگی یعنی یه روز صبح از خواب بیدار بشی بهت بگن عشقتو له کردن.
زندگی یعنی فرار از مرگ
یادداشت های یک سوسک               


پ.ن. وقتی تو زندگی همه چی داره بد پیش میره، بازم می تونی خدا رو شکر کنی که تو رو سوسک نیافرید.
پ.ن. دلم از یه نفر گرفته... کی؟ خودم.



۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

راهکار های ارائه شده

سلام.

دیشب با کمک و یاری عده ای از دوستان راه حل هایی برای مشکل کامنت ارائه شد که به اختصار شرح می گردد.
دو نوع مشکل وجود داشت(برای اون دسته از افرادی که google acount نداشتن) :

1. بعد از نوشتن کامنت و زدن دکمه submit کامنت غیب می شود و هیچ تاییدی دریافت نمی شود.
از دوستان عزیزی که این مشکل رو دارن -با عرض شرمندگی- خواهش می شود که کامنت هاشون رو به صورت ناشناس بذارن. البته تجربه نشون داده که اگر یک بار ناشناس کامنت بذارین دفعه بعد مشکل حل میشه. حالا چرا؟ نمی دونم!

2. اصلاً قسمت کامنت ها و ورود نام فعال نیست. این افراد باید در ابتدا به قسمت نام رفته و بر روی ضلع چپ کادر نام کلیک کنند تا این کادر فعال شود. و پس از نوشتن نام نظر خود را نیز بنویسند. (خداییش این یکی در حد این بود که بگیم برای روشن کردن تلویزیون باید پشتک بزنین!)

لازم به ذکر است که صحت عملکرد این دو روش توسط افرادی که در پروسه کامنت گذاری به مشکل بر می خوردند، به تایید رسیده است.

در پناه حق
خدا نگهدار

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

نشد برم!

سلام.
می خواستم از اینجا برم. نه اینکه کلاً برم ها. آخه انگار کامنت گذاشتن اینجا برای خیلی ها مشکله. دوستام هیچ کدوم نمی تونن نظر بدن. منم رفتم یه سر به جاهای دیگه زدم که ببینم به کجا سفر کنم بهتره؟! اما دیدم هیچ جوری نمی تونم از اینجا دل بکنم. دوستش دارم آخه. خلاصه که باید ماند و ساخت (ایهام رو داشتی؟) پس تصمیم گرفتم که بمونم و همچنان برای بهتر شدن اوضاع کامنتِ بلاگر دعا کنم.
کسی نظری نداره؟ دوستای عزیزم که با بلاگر کار می کنین، شما این مشکل رو ندارین؟

۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

حی علی الزیتونٌ البَروَردَه

خدایا نظرت چیه که زیتون پرورده رو هم به سرویس اون دنیا اضافه کنی؟ من یکی قول می دم به راه راست هدایت بشم.

ر.ک.
 فیهما فاکهة ونخل ورمان
در آنهامیوه هاى فراوان و درخت خرما و انار است

مرمر ِ شاعر

بیچاره صمد...   ضایع شد تو90