۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

دردِ دل

می دونی یکی از بدترین و سخت ترین شرایط برای یه زن کِیه؟ وقتی که یه راز داشته باشه که نتونه اون رو به  کسی بگه...

پ.ن. راستی 5 روز پیش تولد وبلاگم بود. فکر کنم خیلی از دستم ناراحت شد که یادم رفت بهش تبریک بگم.

۱۰ نظر:

  1. کاملا درک می کنم.به قول کریستین بوبن راز مثل طلا می مونه.ارزش طلا به درخشندگیشه پس نباید تو مخفی گاه بمونه.راز هم همین طوره.اگه رازی فقط واسه خودمون باشه ارزشی نداره.برای این که راز،راز بمونه باید اونو به کسی گفت.....تولدوبلاگتم مبارک باشه کلی.ایشالا 120 ساله شه;)

    پاسخحذف
  2. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  3. هوم. سخته ولی شدنی. آخه اگه رازُ بگی دیگه راز نیست. سر از خبرگذاری ها هم درمیاره. یعنی من که تا حالا ندیدنم کسی تا این حد خوددار باشه که بتونم بش بگم :)
    راستی تولد آفتاب پرست مبارک. امیدوارم اینجا تا همیشه افتابی باشه :)

    پاسخحذف
  4. هی رفیق گوشتو بیار جلو یه چیزی بت بگم:
    من عاشق دونستن رازهای بزرگم ! جدی میگم !

    پاسخحذف
  5. هی رفیق
    من عاشق رازهای بزرگم
    حال میده افشا کردنشون

    پاسخحذف
  6. بازم خوش به حال دخترها که یه ژن درد و دل دارن ؛ ما/من که کلا نمیدونیم در و دل چیه! بس که ما ساده ایم و مظلوم :دی
    /
    تولدش مبارک

    پاسخحذف
  7. چرا اینقدر کم رنگ و محو شدی مر مر جان؟؟؟

    پاسخحذف
  8. تولد وبلاگ شما مبارک
    دمب شما سه چهارک!! D:

    ( اگه رازی داری به من بگو!! من دهنم قرصه قرصه!! رازدارم!! D: )

    پاسخحذف