۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

معلم عبوس


وقتی از بیرون به خودم نگاه می کنم که سر کلاس وایسادم و به بچه ها درس میدم، یاد معلم های خشک و عبوس خودم میفتم که چقدر سر کلاسشون بد می گذشت. اما برخورد بچه ها یه چیز دیگه میگه. دیروز وقتی علی از در اومد تو پرید و بقلم کرد. چند لحظه ای از اون حالت یخ زده در اومدم. منم بقلش کردم. قبلا هم این اتفاق پیش اومده بود ولی اونا دختر بودن و گذاشته بودم به حساب ملوسیهای دخترونشون . مثلا یه بار آوین به بهانه اینکه در گوشم یه چیزی بگه بوسم کرد (دختریه مسخره، هاها)، یه بار هم هلیا پرید تو بقلم.اونا هم فهمیدن معلمشون الکی تو قیافست. فهمیدن مال این حرفها نیستم. 



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر