۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

ناک اوت

"پاشو بجنگ... زوده برای تسلیم شدن. پاشو بجنگ... تو می تونی شکستش بدی... پاشو... پاشو ضربه کاری رو بزن" 
وسط میدون مبارزه ... تو گوشم پر صدا و هیاهو... اما نگاهم به در خشک شده... همون دری که باید تو ازش بیای تو تا قدرت بگیرم. خدا جون من هنوز منتظرم تا بیای. پس تا دیر نشده عجله کن. من اینجا خیلی وقت ندارم...


۱ نظر: