نمی دونم ایراد از منه که به پیرمردی با ظاهری عجیب که دستهاش رو تا بیخ تو جیبای شلوار گشادش فرو کرده و در محلی پر تردد رو به ویترین مغازه مانتو فروشی ایستاده، مشکوک میشم... یا از اون خانومه که داره تو یه قدمی همون پیرمرد با موبایلش حرف میزنه و حواسش نیست پشتش چه خبره!
وقتی آروم زدم رو شونه خانومه و بهش گفتم حواسش به پشت سرش باشه، صورتش رو بهم کج کرد و گفت" واه، ترسیدم خانوم!
خب حتماً ایراد از منه دیگه...