۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه

ذوالفقار

این خانومایی که ابروهاشون رو بالا تر از ابروی خودشون تتو می کنن، بعد ابروهای های خودشون هم در میاد و نمی تراشنش... یعنی الان قشنگ شدن؟

۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه

سر كلاس نقاشي پيرهن گلدار نكشي خاطره يار نكشي ...

یه سری ایرانی رو تصور کنید که تو یه اتوبوس دارن خیابونای استانبول رو می گردن و با دیدن بوسه یه دختر و پسر کنار خیابون دست و هورا می کشن ...
حالا قیافه همون دختر و پسرو با دیدن یه سری ایرانی که دارن از تو اتوبوس براشون دست و هورا می کشن و دماغاشونو چسبوندن به شیشه تصور کنید...


۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

چرا چک و لگد؟

بیایید یکدیگر را با بوسه از خواب بیدار کنیم.
                                                              (ستاد مبارزه با طلاق)

۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

حق ویزیتشون هم تقریباً یکیه!

با جواب رادیوگرافیم فال می گیرم. به هر دکتری که نشونش می دم، آینده متفاوتی رو برام پیش بینی می کنه.

پ.ن. فالگیر خوب سراغ ندارین؟

۱۳۹۰ تیر ۵, یکشنبه

۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

اسب پیشکشی بی دندون

همراه اول به مناسبت تولد مامانم که خط من به نامشه، بهم یه ماه جی پی آر اس مجانی داده. بگذریم که تو این یه ماه خودم رو کشتم و هیچ کاری نتونستم باهاش بکنم. اصلاً همیشه قطع بود. حالا این روز آخری. نیم ساعت به نیم ساعت اس ام اس می دن که مثلاً چند ساعت و چند دقیقه دیگه مونده که اعتبارتون تموم بشه. مرسی واقعاً...

نه تو نباید گریه کنی.

مثل یه خواب عمیق بود... یه خواب عمیـــق وقتی خیلی خسته ای... اما یکی صدام می کرد. صداش رو دوست داشتم. یه زمانی برام لالایی می گفت. ولی انگار این بار دلش نمی خواست بخوابم. چند بار محکم و قوی صدام کرد. اما وقتی دید جواب نمی دم، یه دفعه بغضش ترکید. صداش لرزید. نَه نَه... گریه نَه... گریشو دوست نداشتم. وقتی گریه می کنه، می خوام بمیرم. دیگه نمی تونم بخوابم. سریع چشامو باز کردم. چشاش و دیدم که پر اشکه. من طاقت دیدن اشکای تو رو ندارم. ببخشید مامان.


توضیح: یه وقت با توجه به پست قبلی فکر نکنید خود کشی کردما :))))

۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

قوطی کنسرو

بعضی از آدمها، نه نه... همه آدمها، مثل قوطی کنسرو میمونن... وقتی میبینین باد کردن، یعنی خراب شدن و باید بندازینشون دور...

۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه

عشق کودکی گر بجنبد، بامزه می جنبد :)

اولین بار که عاشق شدم خیلی کوچیک بودم. سه-چهار سالم بود. عشقم هم بیست سال از خودم بزرگتر بود. عاشق چال لپش شده بودم. اون موقع ها حاضر بودم جای خواهرش باشم که هر روز ببینمش!

۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

انسانیت یا خریت؟!

بعضی از افراد بر این اعتقادند که انسان های ساده انسان های بهتری هستند. اما من می گویم که اینگونه نیست و این تنها خرهای ساده هستند که بهتر از خرهای راه راه می باشند. چرا که خرهای ساده بار می کشند و سواری می دهند. اما یک خر راه راه ممکن است جفتک بیندازد و یا حتی گاز بگیرد. ممکن است بگویید، خب انسان های ساده هم بار می کشند و سواری می دهند، پس آنها هم خوب هستند اما در جواب باید بگویم که این خاصیت یک خر خوب است که بار بکشد و مسلماً یک انسان خوب نباید به سان یک خر خوب رفتار کند. 
حال سوال اینجاست که یک انسان خوب چگونه رفتار می کند؟! 
انسان خوب انسانی است که دیگران را خری راه راه تصور کند، و حتی اگر آنها انسان های ساده ای هستند، هرگز به خودش اجازه ندهد که از آنها سواری بگیرد.

۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

یکی از دوستان

- پام توی گچ لاغر شده
+ اِ مگه گچ پا رو لاغر می کنه.
-آره بابا
+یادم باشه یه ماه قبل از عروسیم جفت پاهام رو گچ بگیرم!
- |-:

زندگی شاید همین باشد

فلسفه آفرینش انسان ریشه در یه کل کل ساده مابین خدا و شیطان دارد:

- خدا: اگه تونستی گولش بزن، این یکی اصلاً سیب دوست نداره! ها ها ها...
+ شیطان: بیا اینم با خیار گول خورد.
- این جدیده دیگه نمی خوره...
+ گول خورد گول خورد، بعدی...
- شِت، بیا اینو امتحان کن، محاله...
+ تو هنوز به توانایی های من شک داری؟
+ تو تقلب کردی، قبول نیست...
- خب یکی دیگه بساز قول می دم دیگه تقلب نکنم...
+ اگه تونستی...
- گول می خوره
+ نمی خوره
- خورد، بعدی...
+ نمیخ...
- میخ ...
+ خ خ خخ خخخ...
.
.

و این ماجرا همچنان ادامه دارد...

۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

سلام...خداحافظ

زنگ می زنم به مطب دکتر، از منشی می پرسم امروز می تونم بین وقت بیام؟ میگه دکتر 6 به بعد میاد. شما هم همون 6-6.5 بیاین خوبه.
خیابونا پر ترافیکه. از هر طرف میریم به ترافیک می خوریم. نتیجه این میشه که ساعت 7 می رسیم مطب. دور تا دور مریض ها نشستن. هیچ صدایی از کسی در نمیاد و همه دارن به تازه وارد که من باشم نگاه می کنن. منشی میگه دیر رسیدین. معطلی داره. ممکنه تا 10 طول بکشه. درد شب قبلم به اندازه ای نگران کننده بوده که بتونم این 3 ساعت رو منتظر بمونم. صندلی های اتاق انتظار به صورت L چیده شدن و همه پرن به جز یکی که کنج دیوار قرار گرفته. خودم رو از بین پاهای دو تا خانومی که رو صندلی های کناری نشستن رد می کنم و میشینم.
5 دقیقه بعد خانوم سمت راستی سر صحبت رو باهام باز می کنه. از پام می پرسه. منم از پاش می پرسم. میگه دکتر بهم ام آر آی داده. میگم به منم داده. ازش نتیجش رو می پرسم. میگه نمی دونم. به دخترم و دامادم نشون دادم. هیچ کدوم نفهمیدن. ازش برگه گزارش رو میگیرم. مشکلش با من یکیه. براش توضیح می دم و کمی شوخی می کنیم و از اینکه جفتمون یه بلا سرمون اومده می خندیم.
منشی خانوم سمت راستی رو صدا می کنه که بره پیش دکتر و دوباره همه جا ساکت میشه.
5 دقیقه بعد، خانوم سمت چپی سر صحبت رو باز می کنه و متوجه میشیم که جفتمون تحت بیمه بانک ملی هستیم. بازم یه موضوع مشترک برای حرف زدن. صحبتمون گرم می گیره. تا وقتی که منشی اسم خانوم سمت چپی رو هم می خونه. خانوم سمت راستی از اتاق دکتر میاد بیرون و بعد اینکه حق ویزیت رو پرداخت می کنه میاد طرف من و میگه راست می گفتی، دکتر هم بهم حرفای تو رو زد... و باز هم می خندیم... برای هم آرزوی سلامتی می کنیم و خداحافظی می کنیم.
خانوم سمت چپی هم رفته اما خانوم سمت راستی جدید که حرفای ما رو شنیده، بحث رو باهام ادامه میده. تو این بین خانوم سمت چپی هم میاد و خداحافظی گرمی می کنیم.
منشی اسامی رو دونه دونه می خونه و تعدادمون کمتر و کمتر میشه... من و خانوم سمت راستی جدید دیگه حرفی نمونده که نزده باشیم. به غیر از ما 5 نفر دیگه هم تو اتاق هستن. به فاصله یه صندلی از من یه آقا با خانومش و به فاصله یه صندلی از اونها یه زوج دیگه با دختر 5-6 سالشون -که پاش رو جراحی کرده- نشستن.
بالاخره نوبت خانوم سمت راستی جدید هم می رسه و اونم از پیشم میره. این بار اتاق ساکت نیست و تنها کسی که هم صحبت نداره منم. نیم ساعت بعد خانوم سمت راستی جدید هم میاد و خداحافظی می کنه.
ساعت 10 شده. منشی ترجیح میده دختر کوچولو رو زود تر بفرسته پیش دکتر. ساعت 10.5 نوبت من میرسه.
کارم خیلی طول نمی کشه. ده دقیقه بعد میام بیرون. حق ویزیت رو پرداخت می کنم و بر می گردم طرف صندلی ها. اتاق خالیه... هیچ کس نیست که باهاش خداحافظی گرمی بکنم...

۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

شما حق انتخاب دارید!

دختر بچه ای که هیچ وقت دلش نمی خواست بزرگ بشه، اما شد...
دختر بچه ای که همیشه دلش می خواست بزرگ بشه اما پشیمون شد...
دختر بچه ای که هیچی دلش نخواست و خوشبخت بود...

پ.ن. دنیا جاییه که بهت حق انتخاب میدن، اما تو سعی کن انتخاب نکنی...

۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

گچ پا

بعضی از آدم ها مثل گچ پای شکسته میمونن. قصدشون کمک کردنه اما سفت چسبیدن بهت و جلوی راه رفتنت رو می گیرن! این آدم ها به واسطه اینکه همیشه با شمان خاطرات زیادی رو ثبت می کنن. و در نهایت شاید یه روز فقط به خاطر همین خاطرات اونها رو کمی دورتر از خودتون نگه دارید و دور نندازید. البته شاید...!

۱۳۹۰ خرداد ۱۲, پنجشنبه

دوستی یعنی دوست داشتن

خدای عزیزم، دیشب قانون یکی از بنده هات رو برای چندمین بار زیر پا گذاشتم و اگر تو هم برای زیر پا گذاشتن یکی از قوانینت و بدون توجه به اینکه من یکی از بنده های خوبتم  بخوای منو بفرستی جهنم... ترجیح میدم کافر باشم.

پ.ن. بعضی دوستیا پر از قانونن، که اگر هر کدوم رو زیر پا بذاری توبیخ میشی. اما دوستی فقط یه قانون داره: موقع خداحافظی باید گرمی دستات حس بشه. توی دوستی آزادی، اگه ناراحتی می تونی فحش بدی، می تونی بگی ریدم تو اون اخلاق گهت. اما باید دستات گرم باشه و اگه دستات سرد بود یعنی داری تحمل می کنی - و سرخورده شدی- پس بهتره دیگه ادامه ندی...