تو ترافیک بودیم، یه آن برگشتم دیدم پشت فرمون ماشین کناریه. سلام کردم. لبخند زد و دستش رو گذاشت رو سینش و سرش رو کمی خم کرد و با همون صورت دوست داشتنیش باهام سلام و احوال پرسی کرد. جوری که انگار من آدم معروفه ام. جوری که انگار من شصت سالمه و اون بیست و شش سالش. جوری که انگار من اسطورشم...
...آری و او ایستاده مرد / یادش گرامی/پیروز باشی
پاسخحذف