۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

روی صحبتم با... خودمه!

دیشب خواب دیدم دارم راه میرم. هیچ وقت از راه رفتن انقدر لذت نبرده بودم.
می بینی مرثا؟ حتی کارایی که دیروز برات ساده ترین ها بودن، می تونن حسرت امروزت باشن.
حالا این پا که بالاخره یه روز خوب میشه، اما حواست باشه. بعضی از ساده های امروز، ممکنه فردا خیلی سخت بشن!

۱ نظر:

  1. مرثا ....

    مرثا!
    تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت
    وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود
    با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات
    از تنهایی معصومانه ی دست هایت
    آیا می دانی که در هجوم درد ها و غم هایت
    و دوران ملال آور زندگی ات
    حقیقت زلالی دریاچه ی نقره ای نهفته بود؟

    آنه!
    اکنون آمده ام تا دست هایت را
    به پنجه ی طلایی خورشید دوستی بسپاری
    و در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی
    و اینک آنه! شکفتن و سبز شدن در انتظار توست
    در انتظار تو…….

    پاسخحذف